
Herzliche Grüße von Einsstein!
با سلامی از صمیم قلب از اینشتین !
محضر شریف پیشوای جهان اسلام ... جناب سید حسین بروجردی ...
پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و ... آئین تشیع 12 امامی [1] را پذیرفته ام ؛ که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند!
اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس (= مارس)[2] از سال 1954[3] است که من مقیم امریکا و دور از وطن هستم. بیاد دارید که آشنائی من با شما از از ماه آگوست (= اوت)[4] سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود. خوب بیاد دارم که در 6 آگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید[5] ،اکتشاف فیزیکی من را - که کشف نیروی نهفته در اتم بود – همچون صاعقه ای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرک شدم ودر صدد برآمدم که موافقتنامه بین المللی ... به مضاء و تصویب جهانی برسانم.
گرچه برای من در این راه توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنائی با شما مرد بزرگ ... بود که هم تاحدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد و چون این آخرین یادداشت من در جمع بندی این چهل نامه است برای خوانندگان گرامی (بعدی) نیز می نویسم : همانگونه که آقای ... بروجردی مقیم شهر قم – در ایران – می دانند:
من در آگوست (اوت)[6] 1939 طی نامه ای به روزولت – رئیس جمهور وقت امریکا – او را زا پیشرفت آلمان نازی – که ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله ی شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار... و نابود کردن آنی برخی شهرها... مطلع ساختم و اکیداً به او (روزولت) کفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه ی جنایت آمیز... باید ابرقدرتی ون امریکا – که بنظر من عاقلترین و ... خونسردترین ابر قدرتهای دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی – در شکافتن هسته ی اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم بسازد؛ چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر ... نژادپرست خونخوار – آن (بمب اتم) را ساخته وو چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی شود – حتماً متوسل به آن شده و لا اقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار می دهد. اما وقتی امریکا ... آن را از قبل ساخته و اعلام نموده باشد دیگر امثال هیتلر دیوانه نمی توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برای مسیحیان کاتولیک جهان – از همان سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که: " هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازی های آلمان – استفاده شود..." . سپس (من) نامه ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان ... سید ابو-ال-حسن (ابوالحسن) اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم. ایشان نیز در جواب گفتند که:
« از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانه بهراسند و دست به حمله ی اتمی به هیچ کشوری نزنند. ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدائی – استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی ... باز تأکید می کنم : تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد».
آری جهان در آن روزها وضع اضطراری پیدا کرده بود. به حکم چنین بزرگمردانی ( از ادیان و مذاهب مختلف ) من ( اینشتین ) ناچار بودم که روزولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد/ اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه ی دیگر ( هاری ترومن ) افتاد و توصیه های من و روزولت را از یاد برده، دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در 6 اوگوست (اوت) 1945 – که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود – این بمب خطر زا را ... در هیروشیما فرو افکند!! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت به زمین نرسیده در آسمان منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد!! احساس می کنم که هرگاه به یاد این حادثه می افتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته می شود و پیرتر می شوم!!
... و من همانطور که در جنگ اول جهانی ... بین سالهای 1914- 1918 ... در صدد ارائه ی طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم ، در این شش سال سیاه جنگ دوم ... 1939 – 1945 ... نیز دائماً در تکاپو بودم که به نحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم ؛ باز هم نتیجه نگرفتم!!. گویا شکافتن هسته ی اتم بسیار آسانتر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! براستی که این موجود دوپا (!) سرسخت ترین موجودات جهان است!!... و در مقیاسهای کوچکتر نیز همواره ناکام بوده ام، هنگامی که ورزشهای رزمی از جمله کاراته ، جودو ، و کنگ فو و مانند این چیزها {...} از شرق وحشی بی تمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و ژاپن و کره – به سوی اروپا و امریکا آمد ؛ من از جمله مخالفان اینگونه ورزشها بودم و تأکید می کردم که چنین آداب و رسوم وحشیانه ای خشونت را در جامعه رواج می دهد ... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من گاه کردند و هیچ نگفتند ... و چنانکه خود حضرت عالی (= آقای بروجردی) برای من در جواب نامه ی ((ایکس – 25)) مرقوم فرموده اید : « ... دراسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است!!».
آری سیاست فقط فکر لحظه های هیجان آور را در سر می آورد ، حال آنکه این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می آورند!!
و اکنون ای جناب ... بروجردی ، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان ... بسیار از شما سپاسگذارم که در 1952 در پی مرگ " وایتسمن " – رئیس جمهور وقت اسرائیل – هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که : « آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و عملاً به من (اینشتین ) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می دانستند ... – بپذیرم؟» ، خود در جواب نامه ((ایکس – 32 )) فرمودید : « انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی پذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است. پس شما خود را آلوده ی سیاست نکنید!» ، لذا من (اینشتین) نیز به بهانه ی اشتغالات علمی ، این پیشنهاد را رد کردم.
چون پاپ پیوس دوازدهم در عالم مسیحیت فرد اول تحقیقات مذهبی من بود ؛ در جلسه ای خصوصی از وی پرسیدم که : فرد اول جهان اسلام – که داخل در مسائل سیاسی نباشد و بی طرفانه اسلام را به من معرفی کند – چه کسی است؟! آن مرد پاک متفکرانه اندیشه کرد و دستی به عینک خود زده، آن را جابجا نمود و گفت: « اگر نام من را در شرایط کنونی (1946 میلادی) – که تازه جنگ جهانی خاتمه یافته و حدود یک سالی از آن می گذشت – فاش نسازی ، که من این حرف را به تو زده ام، با صراحت باید بگویم شخص اول جهان اسلام جناب ... بروجردی است و به نظر من (پاپ) او (بروجردی) انسانی مستقیم الخط و دارای حرکتی یکنواخت است. به اشخاص دیگر مراجعه نکن که به تو آینشتین) دروغ خواهند گفت و واقعیت را واژگونه جلوه خواهند داد!».
دیگر چیزی نپرسیدم و از محضر وی (پاپ) اجازه مرخصی اخذ نمودم. او لبخندی پر معنی زد! آن سال بود که مکاتبات من (اینشتین) با جنابعالی (آقای بروجردی) شروع شد و غیر از نامه هائی که به امثال بزرگوارانی چون: سید ابو-ال-حسن (ابوالحسن) اصفهانی (مرجع نجف – عراق) نوشته بودم ، مفتخر به نامه نگاری با حضرت عالی شدم...
**************
در بررسی های بعدی به نتایج خوبی در این زمینه دست یافتم و معلوم شد یک فیزیکدان دانمارکی بنام نیلتس بوهر Niels Bohr هم همزمان با اینشتین ارتباط پیدا کرده و به دین اسلام و آئین تشیع گرویده و درخواست کرده که با مرحوم آیت الله بروجردی مکاتبه نماید. اینشتین او را به آیت الله بروجردی معرفی می کند.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به سایت های ذیل مراجعه شود:
ضمناً در مکاتبات دکتر منوچهر اقبال به شاه دیدم که جهانی شدن تشیع را از طریق این دو فیزیکدان مورد توجه قرار می دهد. یکی از این نامه را در ذیل مطالعه نمائید. بقیه نامه ها هم در سایت های مختلف موجود است.
((متن پاسخ دکتر اقبال به نامۀ محرمانۀ شاه))
)با حذف آداب و القاب مرسوم درآن زمان،
به جهت رعایت قوانین اینترنت ایران(:
محضر پیشگاه اعلاحضرت<......>شاهنشاه ایران؛
عرض سلام و تبریک سال نو، با آرزوی<...> وعذر
قصور خدمت از این غلام <......>؛ بندۀ چاکر از
قدیم الایام <......> بوده ام . بعرض می رسانم که
تا آخرین نفس و تا پای جان به شما وفادار بوده وبعد
از این هم خواهم بود<......>. واما رنجیدگی بنده
از شخص شخیص و متشخـص اعلاحضرت همایونی
نبوده؛ بلکه ازآن نااهلانی است که در امور آیندۀ این
آب وخاک، اعمال سلیقۀ شخصی میکنند و امـور را
با سوء استفاده ازحسن ظن همایونی، براعلیحضرت
محبوب<.......>مشتبه میسازند؛ که یکی از آنهمه
فقط آن جشنهای پرهزینه ویکی دیگر همین تصویب
تقویم ٢۵٠٠ سالۀ کهن ایرانی است. اعلاحضرت از
شرارت افرادیکه بتوجیه و تشویق آن عالیجناب برای
اجرای دو مسئله پرداختند،خبرنداشته اند. بنده بحکم
شرف و سوگندی که بر وفاداری به شما خورده ام ،
وظیفه دارم تا شما را ازخطری جدی که سبب تزلزل
ارکان حکومت <......> خواهد شد و بهانه هایی
بس سترگ بدست بدخواهان <.......> خواهد داد
آگاه سازم.گذشته ازاینکه اعلیحضرت خود درجریان
انـدوهـبار «جهانی سازی مذهب مقدس شیعه و دین
و آئین مترقی اسلام»، که چندین تن از بزرگان ایران
و جهان از جمله جناب نیلتس بوهر و آینشتاین و در
همان اوان، بـرادر فقید اعلیحضرت شاپور علیرضای
بی نظیر، جان عزیـز خود را بر سراین مسئله نهادند،
سوگند یاد کردید که تا آخرین دم حیات شریفـتان،
در راستای ایدۀ آینشتاین فقید و نیلتس بوهر، یعنی:تبلیغ اسلام و تشیع اثـناعشری تا رسمیت یافتن یک
مذهب در جهان «دنیای واحد - دین واحد» ازهیچ
تلاشی فروگذار نفرمائید. بنده نیز از همان ابتدا که
جناب آقای عباس هویدا چاکر را با آینشتاین مربوط
ساخت که در اروپا بودم و جریان را نیک بیاد دارید
از هیچ تلاشی در راستای این ایدۀ مقدس و همانقدر
در راستای استحکام مبانی حکومت<......> شما
فروگذار نکرده ام. بهرحال، این دو امر اعلاحضرت
درارتباط با جشنهای گذشته و تصویب تقویم جدید
در نظر این چاکر، نه تنها خونهای آن بزرگمردان را
اندکی پایمال ساخت، بلکه موجبات تزلزل ارکان و
پایه های حکومت<.......> شما را فراهم خواهد
آورد؛ویقین دارم که اعلیحضرت بهیچوجه راضی به
هیچیک از ایندو نخواهند بود؛ زیرا اعلیحضرت خود
چنانـکه میفرمایند یک مسلمان و مفتخر به دین مبین
اسلام هستند و سوگند خود را در جریان مزبـور، به
یاد داشته و دارند و هرچند قصد ایشان اعتلای میهن
و ملیّت در برابر بیگانگان اسـت، اما دیـگران از این
مسائل استفادۀ دیگری خواهند کرد<.......>؛ که
جناب شاپور حمیدرضا نیز متفطن این مهم گشته اند
و اما سبب آنکه تا کنون از اظهار صریح پیرامون این
مسائل امساک وخودداری داشته بودم، یکی احترامی
بود که همواره خود را به اداء آن در پیشگاه همایونی
مقید داشته ام ؛ و دیـگری، فقدان موقعیت مناسبی که
بتوانم بنحوی این مطالب را بعرضتان بازگو کـنم کـه
قلب شما از این کهنه غلام پیشگاه<.....> برنگردد
که اکنون این فرصت حاصل آمد. پس به فرمان و امر
همایونی<......> گردن اطاعت نهاده و باهمکاری
جناب شاپور حمیدرضا وجگرگوشه ام جناب شهریار
شفیق،که نهالی است پروردۀ سایۀ شفقت و مرحمت
شخص اعلاحضرت<.......> ، به این مهم بی نظیر
که تکلیف ایران را برای همیشه با زرتشتیان روشن و
مشخص خواهد کرد، دراسرع وقت خواهم پرداخت.بنده کهنه غلام درگاه همایونی - جان نثار : م.اقبال
نوروز ١٣۵۵ هجری شمسی
[1] - Zwölffach
[2] - März
- [3] برابر با اواخر سال 1332 ش / یا اوائل سال 1333 ش.
[4] - August – تقریباً برابر با مراد ماه 1325 شمسی.
[5] - احتمالاً منظور وی: هاری ترومن (1945- 1953 ) است.
[6] - تقریباً برابر با مرداد 1318 شمسی.
