فرقه ضاله بهائیت را بهتر بشناسیم پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ 18:47

فرقه ضاله بهائیت را بهتر بشناسیم

باب مقدمه اي بر بهائيت

باب كيست؟

سيد علي محمد شيرازي بنيانگذار فرقه ضاله «بابيه» در محرم 1235 قمري در شهر شيراز به دنيا آمد.پدرش محمد رضا و مادرش فاطمه بيگم و بنا به قولي خديجه بيگم نام داشت.

هنوز كودك بود كه پدرش را از دست داد، خواندن و نوشتن را به شيوه معمول زمانه خويش در شيراز آغاز كرد،بعد از مدتي روانه بندر بوشهر شد و تحت كفالت دايي اش قرار گرفت و مدتي را نزد يك مكتب دار كه از پيروان فرقه « شيخيه» بود، به كار آموختن پرداخت.

«سيد علي محمد شيرازي» (باب)كه دوران مكتب و تحصيلات مقدماتي خود را در شيراز تحت نظر معلمي به نام شيخ عابد كه داراي اعتقادات متعصبانه « شيخيگري» و از پيروان شيخ احمد احسايي پيشواي بزرگ و بنيانگذار اين فرقه بود، گذرانده و در شمار معتقدان اين فرقه در آمده بود.

با هدف تكميل معلومات خود ، سفري هم به كربلا مي رود و در آنجا مدت زماني را در كلاس درس سيد كاظم رشتي پيشواي وقت «: شيخيه» و جانشين شيخ احمد احسايي، موسس اين فرقه، حضور مي يابد.

بابي ها و بهايي ها سيد علي محمد شيرازي را صاحب «علم لدني» و او را امي مي دانند و در اين مورد به شدت مبالغه مي كنند. آنان در مورد حضور وي در كلاس درس سيد كاظم رشتي چنين مي نويسند:

« تا سيد باب به محضر سيد رشتي ورود فرمود با اينكه حضرت باب جواني بود بيست و چهار ساله و سيد (رشتي) مردي پنچاه ساله،اين تاجري محقر و آن عالمي موقر، درس را احتراما له موقوف نمود و توجه تلاميذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود... و غرض سيد كاظم رشتي از اين مسائل و اذكار آن بود كه به طلاب بفهماند حضرت باب قائم موعود و مهدي منتظر است...» 1

زماني كه سيد كاظم رشتي از دنيا رفت،علي محمد شيرازي در بوشهر بود و همراه دايي اش در كنار تجار يهودي، بويژه خاندان «ساسون» كه به كار فرآوري ترياك مشغول بودند نيز مشغول تجارت شد.

در آن زمان بيش از پنچ سال بود كه «سيد علي محمد» با يهوديان و تجارتخانه «ساسون»2در ارتباط بود.از اين روي اين ادعا كه سيد علي محمد شيرازي به تشويق و اغواي يهوديان خود را جانشين سيد كاظم رشتي و پس از آن «باب» امام زمان خوانده است، دور از انتظار نيست.

پس از سيد كاظم رشتي، سيد علي محمد با اينكه نزديك يكسال بود كه در كربلا و در حلقه ياران نزديك سيد كاظم رشتي نبود، بلافاصله ادعاي جانسيني خود را مطرح ساخت و درست يكسال بعد، در سال 1260 قمري كه مصادف با هزارمين سال غيبت امام عصر (عج) بود، با حمايت كانونهاي متنفذ و مرموز استعماري،دعوي خويش را مطرح نمود و ضمن اينكه خود را «ركن» خواند، ادعا كرد كه «باب» امام زمان (عج) است .

و در نشست و برخاست هاي روزانه و در ميان اطرافيان خود گفت كه « من مبشر ظهور امام زمان و باب او هستم.و هر كس كه به ظهور حضرت مهدي (عج) اعتقاد و ايمان دارد، بايد ابتدا با من كه «باب» و «در» او هستم بيعت كند».

وي حتي حديث«انا مدينه العلم و علي بابها» را در جهت اثبات اين ادعاي خود معني و تفسير مي كرد و مي گفت، حتي حضرت رسول اكرم (ص) به حقانيت و ظهور من اشاره كرده و فرموده اند:

« من شهر علم هستم و علي (يعني علي محمد) باب آن».

عقيده اي به استواري باد

آيا مي دانيد علي محمد باب (همان شخصي كه بهائيان وي را امام دوازدهم مي دانند) بسيار مغيره العقيده بود گاهي خود را تا ربوبيت بالا مي برد بعد يك دفعه از تمام ادعاها توبه و گاهي به امام زماني بسنده مي كرد.

از ادهاهاي وي مي توان به شش مورد اشاره نمود:

1- ادهاي ذكريت( يعني كه مفسر قرآن است)

2- ادعاي بابيت (يعني وسيله رابطه با امام زمان است)

3- ادعاي مهدويت (يعني امام زمان است)

4- ادعاي ربوبيت ( يعني كه پروردگار عالميان است)

5- ادعاي الوهيت

- و در جايي هم تمامي دعاوي خويش را منكر شد و توبه كرد و توبه نامه نزد وليعهد فرستاد كه البته مريدانش كار او را مشكل ساختند و شورش و فتنه برپا نمودند و گرفتاريها براي دولت ايجاد كردند كه اين اقدامات نهايتا منجر به اعدام باب گرديد.

بهتر است بدانيد عبدالحسين آيتي (مبلغ مستبصر بهايي) نيز در جلد سوم كشف الحيل همين مطلب را خاطر نشان مي سازد و مي نويسد اين تغيير در عقيده از ويژگيهاي شاخص علي محمد باب است كه حتي منابع بابي و بهايي بدان اعتراف دارند3

براي اطلاع بيشتر ،متن توبه نامه باب را* كه نسخه اصلي آن در قاب عكسي در سالن قديمي كتابخانه مجلس شوراي ملي آويزان بوده است را مي آوريم.

متن توبه نامه باب

« فداك روحي الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده.شهدالله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد.

اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولي چون قلبم موفق به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول او (ص) و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عندالله است، اميد رحم او را دارم و مطلقا خلاف رضاي حق را نخواسته ام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده از قلمم جاري شده ، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعايي باشد، استغفر الله ربي و اتوب اليه من ان ينسب الي الامر و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليلي بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت خاصه حضرت حجت الله عليه السلام را محض ادعاي مبطل و اين بنده را چنين ادعايي نبوده و نه ادعاي ديگر،مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنانست كه اين دعاگو را به الطاف و عنايات بساط رافت و رحمت خود سرافراز فرمايند،والسلام»4 .

از نكات مهمي كه شائبه دخالت قدرتهاي استعماري را در ماجراي ايجاد فرقه «بابيگري» و «بهائيگري» به يقين مبدل مي سازد، حضور كنسول روسيه در مراسم اعدام «باب» و درخواست عفو براي اوست.بهائيان مدعي اند وقتي به خواسته كنسول توجه نمي شود و جنازه باب را به خندق مي اندازند، وي نقاش ماهري را به محلي كه جسد باب انداخته شده بود، مي برد و از روي آن تصويري تهيه مي نمايد كه نمونه اي از اين تصوير هم اكنون در محل دفن او قرار دارد .

بهاء كه بود؟

ميرزا حسينعلي نوري (بهاء) در سال 1233 قمري در تهران به دنيا آمد.پدرش «ميرزا عباس» به كار منشيگري و حسابداري و معلمي در خانه شاهزادگان و اشراف روزگار اشتغال داشت و حسينعلي خواندن و نوشتن را نزد پدر آموخت.البته او بعدها ادعاي «امي» بودن كرد،اما خواهرش اين امر را تكذيب مي كند.

با پيدايش علي محمد شيرازي (باب)، ميرزا حسينعلي با پيروي از فرقه بابيگري كم كم از سران مهم فرقه «بابيه» مي شود.وي در افتضاحات «بدشت» واقع در حوالي شمال شرقي كشور كه در آنجا هوادران و پيروان «باب» نسخ دين مبين اسلام را اعلام كردند، حضور فعالي داشت.

در اين روز طاهره قزويني (قره العين) ضمن كشف حجاب با چند تن از مردان پيرو باب رفتاري منافي اخلاق داشت و چون خبر اعمال زشت و غير اخلاقي و پرده دري هاي آنان به محمد شاه قاجار رسيد فرمان قتل او را صادر كرد.اما با مرگ محمد شاه اين فرمان اجرا نشد و ميرزا حسينعلي با حمايت ماموران سفارت روسيه به تهران بازگشت.

پس از آغاز پادشاهي «ناصرالدين شاه»،ميرزا تقي خان امير كبير كه از نقش ميرزا حسينعلي نوري در تحركات و بلواي بابيان خبر داشت،او را به عراق تبعيد كرد.

ميرزا حسينعلي نوري پس از عزل و قتل ناجوانمردانه امير كبير5،كه بهائيان آن را انتقام الهي مي نامند،در ايام صدارت ميرزا آقاخان نوري به ايران بازگشت و در راس يك گروه، برنامه اي را براي ترور «ناصرالدين شاه» طراحي كرد.

ميرزا حسينعلي (بهاالله) پس از طراحي برنامه ترور شاه، برا ي اينكه از مظان اتهام دور باشد،قبل از اجراي اين طرح به خانه ييلاقي ميرزا آقا خان نوري صدراعظم وقت و جانشين «امير كبير» مي رود و منتظر نتيجه اقدام همفكران و بابي هاي مامور ترور مي ماند.چون خبر شكست اين توطئه و بازداشت «بابي ها» به او مي رسد،به سرعت خود را به سفارت روسيه در «زر گنده» مي رساند.

ناصرالدين شاه از حادثه ترور سخت به خشم آمده بود، اما به اين سبب كه وي با مساعدت و موافقت دولت روسيه به سلطنت رسيده بود و توان مقابله با قدرت استعماري روسيه تزاري را نداشت و ميرزا حسينعلي نوري نيز به سفارت روسيه پناهنده شده بود سرانجام با اين شرط كه «ميرزا حسينعلي نوري» (بهاالله) براي هميشه از ايران تبعيد شود، با آزادي او موافقت مي كند.

به دنبال تبعيد ميرزا حسينعلي به عراق، برادر بزرگترش ميرزا يحيي صبح ازل كه جانشين باب به شمار مي رفت هم با لباس مبدل خود را به عراق مي رساند و كم كم اجتماعي از بابيان در خاك عراق ايجاد مي گردد كه مهم ترين هدفشان اذيت و آزار شيعيان بود.به طوري كه شوقي افندي مي نويسد:

« در عراق شيوه بابيان اين بود كه شب ها به دزديدن لباس و نقدينه و كفش و كلاه زوار اماكن مقدسه و شمع ها و صحايف و زيارتنامه ها و جام هاي آب سقاخانه ها پردازند».6

او مي افزايد به سبب كينه اي كه بابيان از شيعيان داشتند، در ايام عاشوراي حسيني در كربلا جشن و پايكوبي راه انداختند كه اين سنت بي شرمانه از قره العين به يادگار مانده بود.

رفتار دد منشانه و دور از انصاف بابي ها با مسلمين اندك اندك بالا مي گيرد تا جايي كه به زد و خورد مي انجامد.

سرانجام رفتار غير انساني بابي ها موجب مي شود تا در سال 280 ق دولت عثماني آنان را به استانبول تبعيد نمايد.

در آغاز اين سفر تبعيد، ميرزا حسينعلي داعيه خويش را آشكار مي سازد و ادعاي « من يظهره اللهي» مي كند و مي گويد «آنكس كه منتظر او هستيد، من هستم» و به اين ترتيب ادعاي مهدويت نمود و با اين ادعا بين بابي ها ايجاد اختلاف مي كند .تا جايي كه بين دو برادر جنگ و جدل به راه افتاد و از همين جا عده اي برادر بزرگ تر را انتخاب نمودند و ازلي نام گرفتند و عده اي گرد ميرزا اسدالله دياني رفتند و دياني شهرت گرفتند .عده اي هم دامن روسا و سركردگان بابيگري را رها كرده تنها كتاب «بيان» را محترم شمردند كه به «بياني ها» معروف گرديدند.

پس از اينكه كار درگيري و اختلاف بابيان به كشت و كشتار رسيد، زعماي كشور عثماني تصميم به جدايي آنان گرفتند و «ميرزا يحيي صبح ازل» را به جزيره قبرس و «ميرزا حسينعلي بهالله» و هوادارانش را به «قلعه عكا» در خاك فلسطين تبعيد كردن.

ميرزا حسينعلي «بهاالله» پس از رسيدن به عكا به صورت كامل و علني دست از ادعاي نايب باب بودن برداشت و رسما خود را پيامبر ناميد و فرقه «بهائيت» را بنيان گذاشت كه فورا از جانب دولت روسيه به رسميت شناخته شد.

دولت استعماري روسيه پس از به رسميت شناختن فرقه ضاله بهائيت به عنوان يك دين، همه گونه امكانات در اختيار آنان گذاشت.اين دولت در نخستين اقدام ،مرزهاي خود را به روي بهائيان گشود و اولين معبد اين فرقه را به نام «مشرق الاذكار» در شهر عشق آباد ايجاد كرد.

عبدالبهاء سينه چاك انگليس

عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء،پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.از مهم ترين رويدادهاي زندگي عبدالبهاء،سفر او به اروپا و آمريكا بود.

پس از خلع عبدالحميد از سلطنت،محدوديت هاي عبدالبهاء نيز برطرف شد و او در 1328،به دعوت بهائيان اروپا و آمريكا از فلسطين به مصر و از آنجا به اروپا و يك بار ديگر به آمريكا رفت.

اين سفر از آن جهت اهميت دارد كه نقطه عطفي در ماهيت آيين بهايي محسوب مي گردد.پيش از اين مرحله،آيين بهايي بيشتر به عنوان يك انشعاب از اسلام بروز كرده بود و حتي عبدالبهاء در برخي مواضع، در بلاد عثماني خود را شاخه اي از متصوفه شناسانده بود.

در آن مرحله ، رهبران و مبغان اين آيين براي اثبات حقانيت خود از درون قرآن و حديث به جستجوي دليل مي پرداختند (براي نمونه،بهاء در ايقان، گلپايگاني در فرائد) و آنها را براي مخاطبانشان كه مسلمانان به ويژه شيعيان بودند مطرح مي كردند.

عبدالبهاء، در سفر سه ساله خود آن چه را كه بهائيان به عنوان تعاليم دوازده گانه مي شناسند، را مدون و معرفي نمود و تعاليم باب و بهاء را با آن چه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصا روشنگري و مدرنيسم و اومانيسم متداول بود، آشتي داد.

عبدالبهاء اين تعاليم را از ابتكارات پدرش قلمداد مي كرد و در مواضع گوناگون گفته بود كه پيش از او چنين تعاليمي وجود نداشته است7؛در حالي كه برخي در اديان گذشته و مكتبهاي فكري موجود بوده و برخي ديگر اساسا مورد قبول عقول سليم نيست.

بهائيت و پيوند آن با اسرائيل

شوقي افندي ولي امر دوم بهايي

شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود كه بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

جانشيني شوقي افندي نيز، مانند موارد قبل، سبب مشاجرات و انشعابات ديگري در بهائيان شد.

در واقع، عبدالبهاء نسبت به آن چه پدرش تعيين كرده بود، تجديد نظر كرد و برادرش،محمد علي افندي، را كه بايد بعد از او به رهبري بهائيان مي رسيد كنار گذاشت و سلسه ولايت امرالله را تاسيس نمود كه نخستين آنها شوقي بود و پس از آن بايد در نسل ذكور وي ادامه مي يافت.8

شوقي به ياري مادرش به رياست رسيد،ولي گروهي او را نپذيرفتند،برخي از آنان آيين بهايي را رها كردند كه از آن جمله اند: "عبدالحسين آيتي،فضل الله صبحي مهتدي و حسن نيكو وبرخي ديگر" نسبت به اعتبار وصيت نامه ترديد كردند.

شوقي ، به رسم معهود اسلاف خود، به بدگويي و ناسزا به مخالفان پرداخت و آنان كتابهايي در پاسخ او و مشتمل بر گزارش دوران وابستگي شان به آيين بهايي و مشاهدات خود نگاشتند،چون كشف الحيل عبدالحسين آيتي،خاطرات صبحي و فلسفه نيكو.

شوقي، بر خلاف نياي خود، تحصيلات رسمي داشت و در دانشگاه آمريكايي بيروت و سپس در آكسفورد تحصيل كرده بود.

تحصيلات او در اين شهر، به سبب در گذشت عبدالبهاء ناتمام ماند.نقش اساسي او درتاريخ بهايي،توسعه تشكيلات اداري و جهاني اين آيين بود و اين فرايند به ويژه در دهه شصت ميلادي، در اروپا و آمريكا سرعت بيشتري گرفت و ساختمان معبدهاي قاره اي بهايي موسوم به مشرق الاذكار به اتمام رسيد.

تشكيلات بهايي، كه شوقي افندي به آن «نظم اداري امرالله» نام داد، زير نظر مركز اداري و روحاني بهائيان واقع در شهر حيفا كه به «بيت العدل اعظم الهي» موسوم است اداره مي گردد.

در زمان حيات شوقي افندي، حكومت اسرائيل در فلسطين اشغالي تاسيس شد.تاسيس اين حكومت با مخالفت همه كشورهاي اسلامي روبرو شد و به ويژه رفتار صهيونيستها با مسلمانان عواطف و احساسات عموم مسلمانان را جريحه دار كرد.

اما شوقي ،علاوه بر مكتوبات حاكي از موافقت او و بهائيان با تاسيس دولت اسرائيل،بعد از استقرار اين دولت،با رئيس جمهور اسرائيل ديدار كرد و «مراتب دوستي بهائيان را نسبت به كشور اسرائيل بيان و آمال و ادعيه آنان را براي ترقي سعادت اسرائيل»اظهار داشت.

او هم چنين در پيام تبريك نوروز 1329، خطاب به بهائيان اعلام كرد كه :

مصداق وعده الهي به ابناء خليل و وراث كليم، ظاهر و باهر و دولت اسرائيل در ارض اقدس مستقر شده است.

در همين پيام،به پيوند استوار دولت اسرائيل با مركز بين المللي جامعه بهايي اشاره شده است. 9

موارد متعدد ديگر از ارتباط رهبران بهايي با حكومت اسرائيل،و تلاش هاي آنان براي به رسميت شناخته شدن آيين بهايي از سوي اين حكومت،در مجلات اخبار امري بهائيان و توقيعات مباركه شوقي افندي گزارش شده است.

فضل الله صبحي، كاتب سايه به سايه عبدالبهاء

فضل الله صبحي مهتدي يكي از بانفوذترين افراد بهايي بود كه در طي سالهاي متمادي و طولاني در فرقه بهايي مشغول به خدمت بوده، او مسافرتهاي زيادي رفته و از شخص عبدالبهاء تشويقنامه و الواح زيادي دريافت نموده است.

او كسي بود كه در جوار عبدالبهاء به كتابت آنچه عبدالبهاء امر مي كرد مشغول بود و يكي از مورد اعتمادترين و بهترين ياران عبدالبهاء به قول خود او بوده است .بهائيان او را كاتب وحي مي نامند و در نزد عموم بهائيان بي اندازه ارج و قرب داشت و همه به مقام و منصب وي غبطه مي خورند.

او تمام مطالب محرمانه را كه عبدالبهاء براي اشخاص مي خواسته بنويسد از زبان خود او مي شنيده ؛مي نوشته و علاوه بر اينها به تمام خصوصيات اخلاقي و مسائل شخصي عبدالبهاء آگاه شده و به ضعف هاي آشكار و پنهان او و ساير اعضاء خانواده وي بالاخص شوقي افندي كه بعد از عبدالبهاء زمام امور را به دست گرفته و جانشين او شد اطلاع كامل داشت.

بهائيان عبدالبهاء را مصون از هر خطا مي دانند و او را صاحب كرامات و الهامات غيبيه مي شمارند.آيا از خود نمي پرسند عبدالبهاء چگونه كسي را كه بعد از مدتي از آنها جدا شده و عليه آنها كتاب ها خواهد نوشت و افراد زيادي را با آثار ماندني خويش هدايت خواهد نمود و ممكن است براي اداي مطلب و اثبات حقانيت سخنانش به مدارك و اسنادي متوسل شده و حيثيت خانوادگي و اجتماعي اين مدعيان را بر باد دهد؟!!! و به عنوان كاتب سايه به سايه مي پذيرد و به اين هم اكتفا نمي كند بلكه او را مورد محبت قرار داده است.

بايد گفت :

1) عبدالبهاء ملهم به الهامات غيبي نبوده بلكه آنقدر از لحاظ روانشناسي و انسانشناسي اطلاعات كمي داشت كه نمي دانشته نبايد او را با بسياري از مسائل محرمانه درون تشكيلاتي و خانوادگي آگاهي بخشد.

2) مطالبي كه صبحي در كتابهايش آورده كاملا بدون غرض شخصي و بسيار خواندني و جذاب است .بعد از مطالعه اين كتاب سوالات زيادي در ذهن هر خواننده ايجاد مي شود.

3) او كه شخصيت بزرگ اين فرقه بوده به گونه اي از بهائيت بر مي گردد و به اسلام مي گرود كه با استدلالات بسيار ساده اما عميق به اثبات حقانيت اسلام و بطلان بهائيت پرداخته و هر خواننده با بصيرت و غير متعصبي را مقر و معترف به حقيقت كلام او مي كند و چه زيبا مي گويد كه «اگر بهائيان شعار سر دادند كه تحري حقيقت كنيد و بدن غرض و تعصب تحقيق كنيد چرا كساني را كه تحري حقيقت مي كنند و بدون تعصب به حقيقت كه بطلان بهائيت است پي مي برند،طرد كرده و حتي از مراوده با خانواده محروم مي كنند؟.

احكام بهائيان

حال ببينيم جناب ميرزا حسينعلي نوري كه خود را پيغمبر جديد و مدعي دين مدرن و جديد براي بشر قرن بيست و يكم و قرون آتي مي داند چه دستاوردهايي را براي بشريت تشنه عدالت و آسايش به ارمغان آورده است:

1- طاهر كردن نجاسات

در صورتي كه آب موجود نبود با گفتن 5 مرتبه «الله اطهر» به طرف شي ء نجس، پاك و طاهر مي گردد.

2- حرام بودن نماز جماعت

كتب عليكم صلوه فردي قد رفع حكم الجماعه يعني: واجب است بر شما نماز فرادا و حكم نماز جماعت بر داشته شده است.

3- تقسيم عجيب ارث

بها الله وارث را به هفت طبقه و كل ارث را به 42 سهم به شرح زير تقسيم كرده است:

1- اولاد پسر و دختر 18 سهم 2- شوهر يا زن 5/6 سهم 3- پدر 5/5 سهم4- مادر 5/4سهم 5- برادران 5/3 سهم 6- خواهران 5/2 سهم 7- آموزگار 5/1 سهم!!؟

- اگر كسي فوت كرد و فرزندي نداشت تمام ما ترك او نصيب بيت العدل (در حيفاي اسرائيل) مي شود!!؟

4- زنان شايسته بجا آوردن حج بهايي نيستند

خوانندگان محترم مطلع باشند كه حج در نزد بهائيان،زيارت خانه ميرزا محمد علي باب!!؟ در شهر شيراز و باغ رضوان در بغداد (محل اقامت و ادعاي نبوت ميرزا حسينعلي ) و قبله آنان، قبر ميرزا حسينعلي در اسرائيل است .يعني بهائيان داراي دو كعبه هستند!!؟؟راستي حسينعلي نوري به سمت كجا نماز مي خواند؟.

5- فرق شهري و دهاتي در حد مهريه

براي شهري مهريه بيشتر از 95 مثقال طلا و براي دهاتي بشتر از 95 مثقال نقره جايز نيست و بايد كمتر از 19 مثقال در هر دو صورت نباشد.

6- حكم جالب مجازات دزد و سارق (اگر زن باشد حكمي در مورد وي گفته نشده)

اگر مردي دزدي كرد اول او را تبعيد كنيد ، براي بار دوم او را به زندان اندازيد و براي مرتبه سوم علامتي در پيشاني اش بگذاريد.

حال سوالاتي مطرح است:اگر براي بار چهارم دزدي كرد حكمش چيست؟مدت زندان چقدر است؟

7- بيت العدل محل جمع آوري پول زنا و روابط نا مشروع ميان زن و مرد به طور نامحدود است

اگر مرد و زني مرتكب زنا شدند مقدار 9 مثقال طلا به بيت العدل مي دهند و بخشيده مي شوند و اگر هوس كردند براي بار دوم روابط نامشروع برقرار كنند مقدار دو برابر (18مثقال) طلا به بيت العدل هديه مي كنند و با همين فرمول به روابط نامشروع خود ادامه مي دهند و صندوق بيت العدل را با مثقالهاي طلا پر مي كنند و حدي بر اين عمل حرام متصور نيست.

8- دستور سوزاندن و آتش زدن انسان ها به جرم ايجاد حريق

كسي كه عمدا خانه اي را آتش زد پس او را با آتش بسوزانيد

9- جواز استفاده از كنيز و...

جايز است استفاده از كنيز و به استخدام در آوردن دختران دوشيزه براي خدمت رساني به مردان!!؟؟

10 – اجسام و اشياء نجس در نزد بهائيان طاهر و پاك هستند!!؟

11- نامشخص بودن ازدواج با محارم و عدم وجود حكم شرعي در بهائيت

قد حرمت عليكم ازواج آبائكم ( صفحه 30) جناب ميرزا حسينعلي فقط ازدواج با زن پدر را حرام اعلام كرده و در مورد ازدواج با ساير محارم حكمي ذكر نكرده است.آيا عدم ذكر،دليل بر جواز ازدواج با محرم نيست؟ و اصولا محارم در بهائيت چه كساني هستند.؟

12_ در حكم لواط با غلامان و پسر بچه ها

انا نستحيي ان نذكر حكم الغلمان

اين پيامبر جديد مي گويد من خجالت مي كشم كه حكم لواط را بيان كنم.

13- دفن اموات در تابوت بلور و...

بايد اموات را در تابوت بلور و سنگهاي قيمتي و چوبهاي گران قيمت قرار داد

حال اين سوال مطرح است:تكليف فقراي عالم انساني و خانواده هاي ضعيف كه قادر به تهيه اين تابوتهاي گران قيمت نيستند چيست؟

14 - حكم غير عملي در مورد ناراحت و محزون كردن ديگران

اگر فردي را محزون و ناراحت كرديد بايستي 19 مثقال طلا انفاق كنيد.

سوال اينجاست كه ملاك ناراحت كردن ديگران چيست؟زيرا امكان دارد هر كسي ادعا كند من از كار يا حرف شما ناراحت و محزون شدم.لذا از همه حقوقدانان و دانشمندان علم قضاوت دعوت مي شود نحوه اجراي اين حكم را تبين نموده و به بشريت هديه كنند.

جالب اينجاست كه حكم زنا و هتك ناموس يك دختر 9 مثقال طلا و حكم شكستن دل ديگران 19 مثقال طلا مي باشد!!؟ حكم نقص عضو در بهائيت چيست؟

15- حرمت گفتن ذكر

بر كسي روا نيست كه در طرق و خيابان ها زبانش را حركت داده و ذكر گويد

16- وجوب تجديد اثاثيه منزل

نوشته شده است (واجب است) بر شما كه در هر نوزده سال يكبار اثاثيه منزل خود را تجديد و تازه كند.

اگر كسي توانايي چنين كاري را ندارد بايد چه كند؟و البته واقعا با وجود چنين حكم مهمي كه در اسلام فراموش شده بود بايد به ضرورت دين جديد پي مي برديم!!

17- طهارت مني

خداوند به پاكي آب نطفه (مني) حكم كرده است و اين حكم رحمتي است از جانب پروردگار جهان درباره مردم و شما بايد خدا را شكر كنيد و در مقابل اين آزادي خرم و خندان گرديد. (يك لحظه در مورد اين حكم فكر كنيد...)

18- توليد نسل از راه ديگر

اگر مانعي در ايجاد نسل از يكي از طرفين بود جايز است براي هر يك از آنها با اجازه ديگري، به سراغ شخص ديگر برود و به وسيله ديگري ايجاد نسل نمايد (از اين عبارت استفاده مي شود كه زن در صورت نداشتن بچه مي تواند با اجازه شوهرش با ديگري همبستر شده و بچه دار شود) (واحد هشتم باب 15 يان فارسي)

19- جواز استمناء

بخشيده شده بر شما آنچه را در خواب مي بينيد (احتلام) يا با ماليدن به خود استمناء مي نماييد (بيان عربي واحد هشتم باب 10)

20- 1000 سال محكوم به پذيرش

بشريت تا هزار سال بعد از نوشتن كتاب اقدس محكوم به پذيرش اين احكام بوده و هر كس در طي اين هزار سال مدعي دين جديدي گردد دروغگوست.

ننتيجه عبرت آموز:

خوانندگان محترم با نمونه هايي از احكام بهائيت در كتب بيان فارسي و عربي (نوشته ميرزا علي محمد باب) و كتاب «اقدس» (نوشته ميرزا حسينعلي بهاالله) آشنا شدييد. حال خود قضاوت كنيد كه...

از اين نوشته ها تعجب نكنيد چرا كه اينها ساخته و پرداخته فردي است كه در كتاب عربي خود (كتابي كه به عربي نگاشته شده است) مي نويسد: و لو كان چاپا. غافل از اينكه در عربي چهار حرف پ ژ گ چ نداريم و البته از اين موارد كم نيست در ادبيات بابي و بهايي.

بهائيت در كلام مراجع

مقام معظم رهبري: جميع افراد فرقه ضاله بهايي محكوم به كفر و نجاست هستند و از غذا و ساير چيزهايي كه با رطوبت مسري در تماس با آنها بوده است بايد اجتناب گردد و بر مومنين واجب است كه با حيله و فسادگري اين فرقه گمراه مقابله كنند.

حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي: اعضاي فرقه ضاله (بهايي) از زمره مسلمين خارجند و هرگونه رابطه اي با آنها حرام است مگر در مواردي كه اميد ارشاد و هدايت آنها باشد.۱۰

پاورقي:

1- اسدالله فاضل مازندراني،رهبران و رهروان در تاريخ اديان،ج2 ،ص28-31.

2. عبدالله شهبازي، زرسالاران يهودي و پارسي استعمار بريتانيا و ايران.

3. سيد محمد باقر نجفي ،بهائيان.

4. محمد تقي شريعتي،قائميت.

5. فصلنامه تاريخ معاصر ايران،شماره 27،ص38.

6. شوقي افندي،قرن بديع،ج2،ص122.

7. عبدالبهاء،خطابات،ص191.

8. عبدالبهاء،الواح و وصايا،ص11-16.

9. شوقي افندي،تقيعات مباركه،ص290.

۱۰.منبع:جزوه بهائيت رقص استعمار،ع.ه.با کمی تصرف

* قضيه توبه كردن باب هم بسيار جالب است و نشان از ترسو بودن او دارد.

 

نوشته شده توسط محمد باقر انصاری  | لینک ثابت |